اجتماعیات

اشعار اجتماعی

اجتماعیات

اشعار اجتماعی

پایان در سه تصویر

1

ما برادرتان  نیستیم  

که شما را له نکنیم

اما اکنون

 که در خلسۀ حقارت خود فرورفته اید

 و خود زنی می کنید

شادمانه به پایان شما نگاه می کنیم

2

در ساحل راست رودخانۀ عظیم تاریخ ایستاده ایم

و در آن سو شما را می نگریم که

در توهم قلۀ ادعایی ،

تا خرخره در گنداب فساد گرفتارید

و هنوز هم در  نفس های پایانی

ابلهانه و وقیحانه

 برای زمین و زمان شاخ و شونه  می کشید

3

شغالی که سالها در پوست گرگ ، جوجه می دزدید

در توهم دوستی با خرس شمالی  هر از گاهی

دور لانۀ گرگ بزرگ روستا  پرسه می زد

یک بار گرگ دنبالش کرد

شغال پوستش  را انداخت و گریخت

بچه های ده سنگبارانش کردند

از خجالت در لانۀ  خود پنهان شده

و به پایان  می اندیشد

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد