1
ما برادرتان نیستیم
که شما را له نکنیم
اما اکنون
که در خلسۀ حقارت خود فرورفته اید
و خود زنی می کنید
شادمانه به پایان شما نگاه می کنیم
2
در ساحل راست رودخانۀ عظیم تاریخ ایستاده ایم
و در آن سو شما را می نگریم که
در توهم قلۀ ادعایی ،
تا خرخره در گنداب فساد گرفتارید
و هنوز هم در نفس های پایانی
ابلهانه و وقیحانه
برای زمین و زمان شاخ و شونه می کشید
3
شغالی که سالها در پوست گرگ ، جوجه می دزدید
در توهم دوستی با خرس شمالی هر از گاهی
دور لانۀ گرگ بزرگ روستا پرسه می زد
یک بار گرگ دنبالش کرد
شغال پوستش را انداخت و گریخت
بچه های ده سنگبارانش کردند
از خجالت در لانۀ خود پنهان شده
و به پایان می اندیشد