این خانه خراب است و در آن امن و امان نیست
آتش به سراپرده زده ، تاب و توان نیست
یک مشت حرامی ، ز خدا بی خبر ، اینجا
در هجمه و اِهلاک و دگر طاقت جان نیست
مردان خدا خفته و اصحاب شیاطین
در کار و از این بیش دگر خُسر و زیان نیست
ملت همه ماتم زده و غرق فلاکت
تعذیب جهنم هم از این بیش گمان نیست
بر سنت تاریخ نمانند ولی حیف
جبران تن خسته و این قد کمان نیست
با این همه ، یک همت جمعی است که شاید
زین ورطه رهایی، به شعار و به زبان نیست
برگردن ما حلقۀ تنگی است که هر روز
گر دیر شود عاقبتش جز خفقان نیست
تسلیم نباید شد و تقدیر نه اینست
تقدیر تو جز زندگی باز و روان نیست
بفشار تو هم گردن جلاد ستمگر
چون چاره به جز کشتن دیوان و ددان نیست